قشنگترين لحظه زندگي آشنايي با تو بود
صداي تو آرامش رو تو وجودم زنده مي كرد
زندگي كردن با تو منو به زنده ماندن اميدوار مي كرد
من دوستت داشتم اما نتونستم بهت بفهمونم
قلب تو بود كه منو ديوونه خودش كرد
با شكوه ترين من فقط تو بودي
روزهاي دنيارو از خدا مي خواستم كمتر شه كه شايد فاصله رسيدن من به تو هم كمتر شه
مثل اينكه زيادي كم شد طوري كه روزي واسه رسيدن به تو نموند وتو رفتي
تولد من روز شادي من واسه من وتو روز خوش يمني نبود
تو شعري كه واسه روز تولدم نوشتي بودي"پس براي من بمان" من كه موندم سوالم اينه تو چرا تنهام گذاشتي؟
گفته بودي كه: عاشقانه دوست دارم
من نتونستم اينو بهت بگم ولي خودت مي دونستي كه چقد دوست دارم
اما تو با اينكه گفته بودي دوستم نداشتي به خدا
jfs
نظرات شما عزیزان: